تحولات کنونی افغانستان با میدانداری طالبان و در واقع، با تشدید اقدامات طالبان در تصرف شهرهای مختلف افغانستان، درست زمانی به وقوع پیوست که نیروهای آمریکایی در حال خروج از افغانستان بودند و در روزهای اخیر، آخرین سربازان و افسران آمریکایی از پایگاه بگرام افغانستان خارج شدند. با این حال، طالبان اگرچه بخشی از واقعیت در صحنه افغانستان است و پشتوانه قومی قوی در میان قوم پشتون دارد، اما با توجه به سوابق این گروه که هماکنون عمده خاک افغانستان را در تصرف خود دارد و مترصد تشکیل حکومت است، در سطح داخلی افغانستان، منطقهای و بینالمللی، نگرانیهایی نسبت به تداوم تحرکات طالبان وجود دارد. در داخل ایران نیز با توجه به برخی اقدامات تندروانه طالبان در دوره حکومتش در فاصله سالهای 1996ـ 2001 علیه شیعیان افغانستان، متهم بودن این گروه به حمله به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در مزار شریف و همچنین، نزدیکی آن به برخی سرویسهای جاسوسی کشورهای منطقه و به طور ویژه پاکستان، ذهنیت عامه مردم نسبت به طالبان تا حدود زیادی تیره و تار است و به همین دلیل، نگرانیهایی بابت تحرکات اخیر طالبان در افغانستان، نزد افکار عمومی داخلی کشورمان شکل گرفته است. آنچه این نگرانیها را تشدید میکند، سیاست نسبتاً متفاوت جمهوری اسلامی ایران در قبال طالبان در مقایسه با دو دهه قبل از یک سو و موجسواری یا عملیات روانی دشمنان نظام و برخی گروههای داخلی بر روی این قضیه از سوی دیگر است، به گونهای که در خلال این تبلیغات، اینگونه تلقین میکنند که جمهوری اسلامی با عدول از مواضع ارزشی خود در قبال طالبان، با روی آوردن به سیاست قدرت و پذیرش وضع موجود در افغانستان، از این گروه حمایت میکند. البته در این میان، جمهوری اسلامی را متهم به پشت کردن به شیعیان افغانستان و تنها گذاشتن آنها در قبال طالبان هم میکنند. این در حالی است که اولاً شناخت افکار عمومی داخلی نسبت به طالبان، شناختی دقیق و همهجانبه نیست و ثانیاً جمهوری اسلامی در رابطه با طالبان، براساس یک سیاست منطقی و عقلانی، مبنی بر مبارزه با دشمنان خارجی و گروهکهای تکفیری عمل میکند و هیچگاه در قبال طالبان نه از مواضع خود عدول کرده و نه با برخی مواضع غیرقانونی طالبان همراهی کرده است. باتوجه به اهمیت این موضوع، در متن حاضر تلاش میشود به چهار سؤال اساسی درباره وضعیت کنونی افغانستان، تحرکات طالبان و سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال طالبان پاسخ داده شود.
آیا طالبان تغییر کرده است؟
طالبان به لحاظ کلامی و اندیشهای تغییر نکرده، اما وهابی و تکفیری هم نیست. تغییر در نوع مواجهه طالبان با مردم و غیرنظامیان در مقایسه با گذشته، به این دلیل است که طالبان پس از سالها تجربه، به این نتیجه رسیده که در دست گرفتن قدرت در افغانستان بدون همراهی مردم امکانپذیر نیست. در عین حال باید توجه داشت تحولاتی حداقل در دو دهه و نیم گذشته صورت گرفته که عملاً طالبان کنونی را تا حدودی به لحاظ رفتار سیاسی متمایز از طالبان دهه 90 کرده است. برآیند این تحولات سبب شده است، در رویکرد طالبان، عملگرایی تقویت شود که نمود آن را در مذاکرات مختلف طالبان با طرفهای داخلی و خارجی میبینیم. عوامل این تغییر نسبی عبارتند از:
1ـ فقدان رهبری کاریزماتیک: بعد از مرگ ملاعمر، رهبر کاریزماتیک طالبان، دو رهبر بعدی، هیچیک نتوانستهاند مأموریت ملاعمر را ادامه دهند. درواقع، رهبران پس از ملاعمر از نظر توانمندی، اعتبار، مرجعیت فکری و قدرت، هنوز نتوانستهاند جای خالی ملاعمر را پر کنند.
2ـ تداوم تحولات نسلی در جامعه افغانستان: بخش زیادی از اعضای کنونی طالبان جوان هستند و مسلماً نسل جوان حامل تغییرات فرهنگی و اجتماعی نسل خودش است و با نسل پیش از خود متفاوت است. در این وضعیت، طالبان همانند هر گروه دیگری به مرور زمان، متأثر از تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی افغانستان عملگراتر شدهاند. برای نمونه، نگاه طالبان در دهه 70 به ایران، شیعیان، هزارهها و اقلیتها منفی بود، اما در دهه گذشته آرام آرام نگاهشان در این زمینه تغییر کرده و متفاوت شده است؛ به این منظور که بتوانند حداقل قدرت خودشان را حفظ کنند. در همین زمینه جالب است که نسل جدید طالبان با توئیتر و رسانههای جدید آشنا هستند. بنابراین، در حالی که در تصور نسل دهه 70 ایران، طالبان افرادی وحشی هستند که فقط میجنگند، اما اکنون وضعیت طالبان فرق کرده است؛ الگوهای فکری و سبکهای طالبان در دو دهه گذشته به روزتر و دقیقتر شده است. البته همین امر، سبب ایجاد شکافهایی هم در درون طالبان شده است. در همین زمینه باید اشاره کرد که چون بخشی از سنتهای درونی طالبان، قومی و پشتونی است، طالبان در این چند دهه گذشته تلاش کرده است تا اندک اندک بعد عمومی و ملی خودش را نیز به عرصه ظهور برساند؛ یعنی طالبان به این نتیجه رسیده که اگر صرفاً بر جایگاه پشتونی خودش تأکید کند، میداند که پشتونها همه افغانستان نیستند و نمیتواند با سایر افغانها در جنگ باشد. از این رو به این درک رسیدهاند که حتی یک استاندار را از شیعه یا هزاره انتخاب کنند یا تلاش کردهاند که اعضایی از ترکمنها و تاجیکها را هم به عضویت بپذیرند. بنابراین، طالبان اکنون از ماهیت صرفاً قومی خود اندکی فاصله گرفته و در چارچوب و گستره سرزمینی و جمعیتی افغانستان خود را تعریف کرده است. هرچند در این زمینه به طور کامل موفق نبوده، اما تلاش برای تغییر رویکرد را آغاز کرده است. در همین راستا باید اشاره کرد طالبان به واسطه پشتوانه قومیاش که از میان قوم پشتون برخاسته؛ یعنی قومی که بزرگترین قوم در افغانستان است و همچنین، مبارزه جدی آن با آمریکا از همان ابتدای سالهای اشغال تاکنون، بزرگترین و تعیینکنندهترین قدرت در صحنه داخلی افغانستان است.
دلیل تغییر رویکرد ایران
پیش از پاسخ به اصل سؤال باید اشاره کرد که در سالهای اخیر، طی مذاکراتی با طالبان، با این گروه بر سر چند موضوع مهم توافقی نانوشته صورت گرفت که مفاد آن عبارت بودند از: مبارزه با قدرتهای اشغالگر در افغانستان، مبارزه با حضور گروههای تکفیری در افغانستان، تأمین امنیت مرزهای مشترک ایران و افغانستان، تأمین امنیت شیعیان و خودداری از حمله به مردم عادی افغانستان به دست طالبان که این گروه به همه این موارد پایبند بود. بنابراین، جمهوری اسلامی با یک دیپلماسی مقاومتی توانست بهخوبی ضمن سرکوب گروههای تکفیری در افغانستان(داعش) به دست طالبان، با اشغالگران این کشور مبارزه کند و در عین حال، امنیت شیعیان این کشور هم حفظ شود. بنابراین، از طریق اتخاذ موفق این سیاست، هماکنون، جمهوری اسلامی گام بزرگی برای تحقق اخراج آمریکا از منطقه برداشته است. به هر حال در پاسخ به اصل پرسش باید گفت، دلیل اصلی تغییر سیاست و رویکرد جمهوری اسلامی در قبال طالبان، در مقایسه با سالهای دهه 70، به تغییر صحنه درگیری در افغانستان برمیگردد؛ زیرا در دهه 70، همه اقوام و گروههای افغانی علیه طالبان میجنگیدند و طالبان هم مرتکب اقدامات خشونتبار متعدد میشد، اما اکنون وضعیت متفاوت شده است، به گونهای که تمام گروهها و رهبران جهادی افغانستان در مقابل طالبان هیچ تحرک و مقاومتی نداشتند و در مقابل، طالبان هم مانند سابق درصدد خشونتورزی نیست. در همین راستا، به طالبان گفته شده است جمهوری اسلامی، حاکمیت مطلق طالبان بر افغانستان را به رسمیت نمیشناسد و خواهان ایجاد نظامی سیاسی با مشارکت همه اقوام و گروههای افغانی است. در عین حال، درصدد درگیری با طالبان هم نیستیم. در همین راستا باید توجه داشت طالبان نه شریک راهبردی ما و نه عضو محور مقاومت است، اما دشمن ما هم به شمار نمیآید. بنابراین، برخلاف دیدگاههای سادهلوحانه یا خائنانهای که خواهان تقابل ایران و طالبان هستند، این امر به هیچ وجه به صلاح نیست. ضمن اینکه هرگونه رویارویی جمهوری اسلامی با طالبان، در راستای راهبرد آمریکا در منطقه بوده و درگیریهای داخلی در افغانستان را در پی خواهد داشت که مغایر با سیاستهای راهبردی نظام در قبال افغانستان است.
تبانی آمریکا و طالبان؟
مفروض اساسی دیدگاهی که به احتمال تبانی میان آمریکا و طالبان معتقد است، این است که آمریکا را همچنان در موقعیتی شبیه 20 سال پیش فرض میکنند. این در حالی است که آمریکا در این برهه، به هیچ وجه در مقام 20 سال پیش نیست. به طور مشخصتر باید گفت، خروج آمریکا از افغانستان یک عمل ارادی نبود، بلکه برآیندی از ناتوانی آمریکا از مقابله با طالبان، مشکلات داخلی آمریکا و عقب ماندن آن از رقابت با قدرتهایی چون چین در صحنه بینالمللی است. بنابراین، آمریکا در اصل مجبور به اخراج از افغانستان شد. ضمن اینکه نباید فراموش کنیم که طالبان از فردای اشغال افغانستان به دست آمریکا، با این کشور مبارزه کرده و در مذاکره با آمریکاییها در دوحه هم به چیزی کمتر از این قانع نبوده است. البته با توجه به دیدار اخیر رئیس سازمان سیا با رئیس دفتر سیاسی طالبان، به نظر میرسد آمریکا درصدد است همچنان جای پایی در افغانستان داشته باشد. بنابراین، تاکنون هیچ تبانیای میان طالبان و آمریکا صورت نگرفته است؛ هرچند باتوجه به سوابق و دیدگاههای طالبان، وقوع این اتفاق در آینده بعید به نظر میرسد، اما با اطمینان کامل نمیتوان این احتمال را در آینده منتفی دانست.
آینده افغانستان؟
آینده افغانستان به کیفیت تشکیل حکومت از سوی طالبان وابسته است. در این میان دو احتمال بیشتر وجود ندارد: تشکیل دولت ائتلافی با مشارکت حداکثری طالبان که در این صورت، امنیت و ثبات افغانستان به راحتی تأمین خواهد شد و دیگری، تشکیل دولت طالبانی که در این صورت، باید دیر یا زود شاهد رویارویی سایر گروهها و قومیتها با طالبان باشیم؛ زیرا بافت متکثر قومی و مذهبی به گونهای است که اگر طالبان بدون توجه به آن و بدون سهیم کردن سایر قومیتها بخواهد حکومت تشکیل دهد، سایر قومیتها به راحتی در مقابل آن مقاومت خواهند کرد که این خود به معنای شروع جنگ داخلی در افغانستان خواهد بود.